کورش بزرگ به دهی سفر کرد،
زنی که مجذوب سخنان او شده بود از کورش خواست تا مهمان وی باشد.
کورش پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
کدخدای دهکده هراسان خود را به کورش رسانید و گفت :
�این زن، هرزه است به خانهی او نروید�
کورش به کدخدا گفت :
�یکی از دستانت را به من بده�
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان کورش بگذاشت.
آنگاه کورش گفت :
�حالا کف بزن�
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: �
هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند..
کورش لبخندی زد و پاسخ داد :
هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد،
مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند
وسایل آموزشی و کمک آموزشی چوبی
میلاد حضرت زها (ص) و روز مادر مبارک باشه
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
36866 بازدید
230 بازدید امروز
343 بازدید دیروز
2403 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian